loading...
سوما
milad بازدید : 144 چهارشنبه 27 دی 1391 نظرات (0)
روزی دختر جوانی در چمنزاری قدم می­زد و پروانه­ای را لابه­لای بوته خاری گرفتار دید. او با دقت زیاد پروانه را رها کرد و پروانه پرواز کرد و سپس بازگشت و تبدیل به یک پری زیبا شد و به دختر گفت: به خاطر مهربانیت هر آرزویی که داشته باشی برآورده خواهد کرد. .

دخترک لحظاتی فکر کرد و گفت:
milad بازدید : 177 چهارشنبه 27 دی 1391 نظرات (0)
روزی پدری در اتاق خود به شدت سرگرم کار بود و مشغول بررسی نامه ها و تنظیم قرار ملاقات و ... بود.

به طوری که وقتی دخترش به او نزدیک شد متوجه نشد. دختر پس از کمی سکوت گفت:

- بابا چیکار می کنید؟

- دخترم دارم قرار ملاقات هام رو توی دفترم می نویسم.

باز مجدداً دختر پس از چند لحظه سکوت گفت:

- بابا آیا اسم من هم در اون دفتر هست؟

 درسته ما آدمها انقدر خودمون رو سرگرم زندگی می کنیم که خیلی ها رو فراموش می کنیم. این دنیای بزرگ اونقدر مشغله برای ما می تراشه که واقعاً بزرگترین و نزدیکترین رو فراموش می کنیم.

خدا ما رو نیافریده تا ما خودمون رو اونقدر سرگرم زندگی کنیم که حتی فرصت نکنیم باهاش دو کلمه حرف بزنیم. خدا می خواد تا حداقل چند دقیقه از روز با ما صحبت بکنه. مطمئناً اگر همه ما صدای خدا رو می شنیدیم الآن بهمون می گفت : آیا اسم من توی اون دفتر هست؟

با آرزوی اینکه اولین اسم توی دفتر برنامه روزانه ما خدا باشه .
 
milad بازدید : 154 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری


لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی،زندگی های اداری

 

ادامه دارد ...

عضويت

جهت عضویت در سایت کلیک کنید

جهت عضویت در سایت کلیک کنید

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • یک لحظه غفلت

    آمار سایت
  • کل مطالب : 54
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 14
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 46
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 133
  • بازدید ماه : 116
  • بازدید سال : 3,631
  • بازدید کلی : 58,658
  • کدهای اختصاصی

    پیج رنک گوگل

    پیج رنک سایت شما

    پیج رنک

    Online User
    چت روم سايت